آیا در مجالس امام حسین (ع) حتما باید ذکر مصیبت گفته شود؟!
شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۴۶ ب.ظ
یکی از نکات مهم درباره مجالس وعظ و روضه امام حسین (ع) مسئله تحریفات قیام امام (ع) در این مجالس است.
به گزارش ماسال نیوز، مبرهن است که با حادثه تحریف شده نمی شود به مردم خدمت کرد و آنها را به سمت راستی و ایمان سوق داد. متن زیر که برگرفته جلد اول کتاب حماسه حسینی استاد شهید مطهری است به موضوع وظایف علما و مردم در برابر تحریفات صورت گرفته در قیام امام حسین (ع) در مجالس وعظ و روضه می پردازد:
امروز شیعیان یکی از بزرگترین وظایفی که دارند این است که ببینند چه تحریفاتی در تاریخ عاشورا صورت گرفته است تا بتوانند با این تحریفات مبارزه کنند.
وظایفی که علمای امت دارند چیست؟ وظایف عامه و توده مردم چیست؟
عالم نقطه انحرافش در اینجاست که همیشه خودش را در مقابل نقاط ضعف و عیبهای مردم میبیند. نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد یک نوع بیماری است. در بیماریهای جسمانی، خود بیمار معمولا بیماری خودش را احساس میکند و خودش دنبال معالجه میرود. ولی در بیماریهای روحی آنچه که کار را مشکل میکند این است که شخص بیمار است ولی خودش نمیفهمد که بیمار است! بلکه برعکس، آن بیماری را به عنوان سلامت میپذیرد! و به بیماری خودش علاقه دارد! چنین نیست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و قبول کنند، بلکه آنها را نقطه قوت در خودشان میدانند!
این، عالم است که میفهمد نقاط ضعف اجتماعش چیست.
وقتی عالم در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار میگیرد، دو واکنش متفاوت نسبت به آن می تواند داشته باشد: 1 - با نقاط ضعف مردم مبارزه میکند. این را مصلح میگویند مصلح یعنی کسی که با نقاط ضعف مردم مبارزه میکند و غالبا مردم از او خوششان نمیآید!
2 - مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی میبیند و که به این دلیل است که مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد بلکه ضرر هم دارد. در اینجا، عالم از نقاط ضعف مردم استفاده میکند! و مصداق « فقیه فاجر » میشود که به فرموده پیغمبراکرم ( ص ) یکی از آفات سه گانه دین است.
عامه مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام حسین (ع) را دارند، یکی از آنها این است که معمولا مؤسس یا مؤسسین و صاحبان مجالس، چه آنهایی که در مساجد و چه آنهایی که بالخصوص در منزلشان مجلسی بر پامیکنند، آن چیزی را که میخواهند ازدحام جمعیت است! اگر جمعیت ازدحام کند راضی هستند و اگر ازدحام نکند راضی نیستند! و این نقطه ضعف است. این جلسات برای این نیست که جمعیت ازدحام کند. مگر ما میخواهیم سان ببینیم، مگر ما می خواهیم رژه برویم؟! هدف، آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است. این یک نقطه ضعف است که گوینده در مقابل آن قرار میگیرد . آیا با این نقطه ضعف مبارزه کند یا از این نقطه ضعف مانندتاج نیشابوری استفاده کند! اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و شلوغ شدن خوششان میآید، ناسازگار است، اگر هم بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند، فقط در فکر این است که چه کار کنم تا جمعیت، بیشتر جمع شود.
در اینجا یک عالم بر سر دو راهی قرار میگیرد. ممکن است بگوید: حالا که اینها احمق هستند و چنین نقطه ضعفی دارند، من از این نقطه ضعف استفاده و بهره برداری کنم.
در حالت دوم این عالم ممکن است تصمیم بگیرد علیرغم وجود این نقطه ضعف، با آن مبارزه کند و به دنبال حقیقت برود.
نقطه ضعف دومی که در مجالس عزاداری هست و بیشتر از ناحیه عوام الناس است و خوشبختانه کمتر شده است، مسئله "شور و واویلا" بپا شدن است. منبری در آخر منبرش حتما باید ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند، که تنها اشک ریختن قبول نیست، باید مجلس از جا کنده شود و شور و واویلا بپا شود. من نمیگویم مجلس از جا کنده نشود، من میگویم این نباید هدف باشد. اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات، بدون آنکه روضه دروغی خوانده شود، بدون آنکه جعلی شود، بدون آنکه تحریفی شود، بدون آنکه برای امام حسین (ع) اصحابی بسازند که در تاریخ نیست و خود امام حسین (ع) آنها را نمیشناسد
چون وجود نداشته اند، بدون آنکه برای امام حسین (ع) فرزندانی ذکر شود که چنین فرزندانی در دنیا وجود نداشته اند، بدون اینکه برای امام حسین (ع) دشمنانی ذکر شود که اصلا چنین کسانی وجود نداشته اند، اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا هم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است.
ولی وقتی که حقیقت و صداقت نبود، آیا باید با امام حسین (ع) بجنگیم، دشمنی کنیم، دروغ ببندیم، دروغ بگوییم؟!
این، نقطه ضعف مردم عوام است. با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ باید بهره برداری کرد و سوارشان شد؟ باید مانند تاج نیشابوری گفت که چون اینها احمقند، من از حماقتشان استفاده میکنم؟! نه، بزرگترین رسالت و بزرگترین وظیفه علماء مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. این است که پیغمبراکرم (ص) فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فل یظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله » (1)، آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر میشود، آنجا که چیزهایی ظاهر میشود که در دین نیست، مسائلی پیدا میشود که من نگفته ام، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. آن کسی که حقایق را کتمان میکند، لعنت خدا بر او باد.
بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است: «ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون »(2).
آن دانایانی که حقایقی را که ما گفته ایم، میدانند ولی کتمان میکنند، می پوشانند، اظهار نمی کنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت کننده ای بر آنها باد.
وظیفه علما، در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است. خوشبختانه ابزار این کار در دست است و در میان علماء، بوده و هستند افرادی که با این نقاط ضعف مبارزه کرده و میکنند.
کتاب لؤلؤ و مرجان که در همین موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه شب گذشته از آن نام برده شده، از مرحوم حاجی نوری (رضوان الله علیه) است که درست همان قیام و وظیفه بسیار بسیار مقدسی است که این مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت اول آن حدیث است «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه». وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغگویان را باز کنند. فقها در باب غیبت مطلبی دارند میگویند غیبت مواردی دارد که استثناء شده است. یکی از موارد استثنای غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم و بلکه احیانا واجب میدانند، جرح راوی است. یعنی چه؟ یعنی: شخصی حدیث روایت میکند، از پیغمبر (ص) حدیث روایت میکند، از امام (ع) حدیث روایت میکند، آیا شما فورا باید قبول کنید؟ نه، باید تحقیق کنید که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو ؟ اگر در زندگی این آدم نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیبی، نقصی، دروغی، فسقی را کشف کردید، اینجا بر شما نه تنها جایز است، بلکه لازم است که در متن کتابها، این آدم را رسوا کنید. این اسمش جرح است. با اینکه غیبت است، با اینکه بدگویی است، و غیبت و بدگویی نه از مرده جائز است و نه از زنده، ولی در اینجا که
تحریف حقایق است، قلب حقایق است، باید او را رسوا کنید. دروغگو را باید رسوا کرد.
یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما روضةالشهدایش پر از دروغ است. به همه دروغ بسته حتی به ابن زیاد و عمر سعد هم دروغ بسته است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود میگوید: پس عمرسعد خیلی هم تقصیر نداشته است، پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار میزند. در مورد ملا آقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد میکند و به حق هم انتقاد میکند، میگوید: مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیهالسلام مرد مخلصی بوده است و نوشته اند هر وقت نام امام حسین را میشنید اشکش جاری میشد، فقه و اصول را هم به خوبی میدانسته است. خودش خیال میکرد که از فقهای درجه اول است ولی نه، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار میرود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده. معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت جواهر. اسم کتاب خودش خزائن بود. گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار
است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شده، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با اینکه هزار صفحه است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با اینکه مرد عالمی است ولی اسرار الشهادش را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است، قلب کرده است، زیرو رو کرده است، بیخاصیت و بیاثر کرده است، کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر اینکه او عالم بوده، باتقوا بوده، مخلص امام حسین (ع) بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟ حاجی نوری نباید درباره أسرار الشهاده او اظهار نظر کند؟ باید جرح بشود و این وظیفه عالم است.
1 - سفینة البحار ، ج 1 ، ص 63 و اصول کافی ، ج 1 ، ص . 54
2- سوره بقره آیه . 159
به گزارش ماسال نیوز، مبرهن است که با حادثه تحریف شده نمی شود به مردم خدمت کرد و آنها را به سمت راستی و ایمان سوق داد. متن زیر که برگرفته جلد اول کتاب حماسه حسینی استاد شهید مطهری است به موضوع وظایف علما و مردم در برابر تحریفات صورت گرفته در قیام امام حسین (ع) در مجالس وعظ و روضه می پردازد:
امروز شیعیان یکی از بزرگترین وظایفی که دارند این است که ببینند چه تحریفاتی در تاریخ عاشورا صورت گرفته است تا بتوانند با این تحریفات مبارزه کنند.
وظایفی که علمای امت دارند چیست؟ وظایف عامه و توده مردم چیست؟
عالم نقطه انحرافش در اینجاست که همیشه خودش را در مقابل نقاط ضعف و عیبهای مردم میبیند. نقاط ضعف روحی و اخلاقی و اجتماعی در افراد یک نوع بیماری است. در بیماریهای جسمانی، خود بیمار معمولا بیماری خودش را احساس میکند و خودش دنبال معالجه میرود. ولی در بیماریهای روحی آنچه که کار را مشکل میکند این است که شخص بیمار است ولی خودش نمیفهمد که بیمار است! بلکه برعکس، آن بیماری را به عنوان سلامت میپذیرد! و به بیماری خودش علاقه دارد! چنین نیست که افراد، نقاط ضعف خودشان را به عنوان نقطه ضعف بشناسند و قبول کنند، بلکه آنها را نقطه قوت در خودشان میدانند!
این، عالم است که میفهمد نقاط ضعف اجتماعش چیست.
وقتی عالم در مقابل نقاط ضعف اجتماع قرار میگیرد، دو واکنش متفاوت نسبت به آن می تواند داشته باشد: 1 - با نقاط ضعف مردم مبارزه میکند. این را مصلح میگویند مصلح یعنی کسی که با نقاط ضعف مردم مبارزه میکند و غالبا مردم از او خوششان نمیآید!
2 - مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم را کار سخت و مشکلی میبیند و که به این دلیل است که مبارزه کردن با نقاط ضعف مردم نه تنها منفعت ندارد بلکه ضرر هم دارد. در اینجا، عالم از نقاط ضعف مردم استفاده میکند! و مصداق « فقیه فاجر » میشود که به فرموده پیغمبراکرم ( ص ) یکی از آفات سه گانه دین است.
عامه مردم دو نقطه ضعف در موضوع عزاداری امام حسین (ع) را دارند، یکی از آنها این است که معمولا مؤسس یا مؤسسین و صاحبان مجالس، چه آنهایی که در مساجد و چه آنهایی که بالخصوص در منزلشان مجلسی بر پامیکنند، آن چیزی را که میخواهند ازدحام جمعیت است! اگر جمعیت ازدحام کند راضی هستند و اگر ازدحام نکند راضی نیستند! و این نقطه ضعف است. این جلسات برای این نیست که جمعیت ازدحام کند. مگر ما میخواهیم سان ببینیم، مگر ما می خواهیم رژه برویم؟! هدف، آشنا شدن با حقایق و مبارزه کردن با تحریفات است. این یک نقطه ضعف است که گوینده در مقابل آن قرار میگیرد . آیا با این نقطه ضعف مبارزه کند یا از این نقطه ضعف مانندتاج نیشابوری استفاده کند! اگر بخواهد با این نقطه ضعف مبارزه کند، با هدف صاحب مجلس و هدف مستمعین که از جمع شدن دور یکدیگر و شلوغ شدن خوششان میآید، ناسازگار است، اگر هم بخواهد از این نقطه ضعف استفاده کند، فقط در فکر این است که چه کار کنم تا جمعیت، بیشتر جمع شود.
در اینجا یک عالم بر سر دو راهی قرار میگیرد. ممکن است بگوید: حالا که اینها احمق هستند و چنین نقطه ضعفی دارند، من از این نقطه ضعف استفاده و بهره برداری کنم.
در حالت دوم این عالم ممکن است تصمیم بگیرد علیرغم وجود این نقطه ضعف، با آن مبارزه کند و به دنبال حقیقت برود.
نقطه ضعف دومی که در مجالس عزاداری هست و بیشتر از ناحیه عوام الناس است و خوشبختانه کمتر شده است، مسئله "شور و واویلا" بپا شدن است. منبری در آخر منبرش حتما باید ذکر مصیبت کند و در این ذکر مصیبت هم نه تنها مردم اشک بریزند، که تنها اشک ریختن قبول نیست، باید مجلس از جا کنده شود و شور و واویلا بپا شود. من نمیگویم مجلس از جا کنده نشود، من میگویم این نباید هدف باشد. اگر در آن مسیر صحیح با بیان حقایق و واقعیات، بدون آنکه روضه دروغی خوانده شود، بدون آنکه جعلی شود، بدون آنکه تحریفی شود، بدون آنکه برای امام حسین (ع) اصحابی بسازند که در تاریخ نیست و خود امام حسین (ع) آنها را نمیشناسد
چون وجود نداشته اند، بدون آنکه برای امام حسین (ع) فرزندانی ذکر شود که چنین فرزندانی در دنیا وجود نداشته اند، بدون اینکه برای امام حسین (ع) دشمنانی ذکر شود که اصلا چنین کسانی وجود نداشته اند، اگر اشکی از روی صداقت و حقیقت ریخت، شور و واویلا هم بپا شد، مجلس هم کربلا شد، بسیار خوب است.
ولی وقتی که حقیقت و صداقت نبود، آیا باید با امام حسین (ع) بجنگیم، دشمنی کنیم، دروغ ببندیم، دروغ بگوییم؟!
این، نقطه ضعف مردم عوام است. با این نقطه ضعف چه باید کرد؟ آیا باید از این نقطه ضعف مردم استفاده کرد؟ باید بهره برداری کرد و سوارشان شد؟ باید مانند تاج نیشابوری گفت که چون اینها احمقند، من از حماقتشان استفاده میکنم؟! نه، بزرگترین رسالت و بزرگترین وظیفه علماء مبارزه با نقاط ضعف اجتماع است. این است که پیغمبراکرم (ص) فرمود: «اذا ظهرت البدع فی امتی فل یظهر العالم علمه و الا فعلیه لعنة الله » (1)، آنجا که بدعتها و دروغها ظاهر میشود، آنجا که چیزهایی ظاهر میشود که در دین نیست، مسائلی پیدا میشود که من نگفته ام، برعهده دانایان است که حقایق را بگویند ولو مردم خوششان نیاید. آن کسی که حقایق را کتمان میکند، لعنت خدا بر او باد.
بالاتر از این را خود قرآن کریم فرموده است: «ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات و الهدی من بعد ما بیناه للناس فی الکتاب اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون »(2).
آن دانایانی که حقایقی را که ما گفته ایم، میدانند ولی کتمان میکنند، می پوشانند، اظهار نمی کنند، لعنت خدا و لعنت هر لعنت کننده ای بر آنها باد.
وظیفه علما، در دوره ختم نبوت مبارزه با تحریف است. خوشبختانه ابزار این کار در دست است و در میان علماء، بوده و هستند افرادی که با این نقاط ضعف مبارزه کرده و میکنند.
کتاب لؤلؤ و مرجان که در همین موضوع حادثه عاشورا نوشته شده و در سه شب گذشته از آن نام برده شده، از مرحوم حاجی نوری (رضوان الله علیه) است که درست همان قیام و وظیفه بسیار بسیار مقدسی است که این مرد بزرگ انجام داده است و مصداق قسمت اول آن حدیث است «اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه». وظیفه علماست که در این موارد حقایق را بدون پرده به مردم بگویند ولو مردم خوششان نیاید. وظیفه علماست که با اکاذیب مبارزه کنند، وظیفه علماست که مشت دروغگویان را باز کنند. فقها در باب غیبت مطلبی دارند میگویند غیبت مواردی دارد که استثناء شده است. یکی از موارد استثنای غیبت که همه علمای بزرگ مرتکب این غیبت شده اند و آن را لازم و بلکه احیانا واجب میدانند، جرح راوی است. یعنی چه؟ یعنی: شخصی حدیث روایت میکند، از پیغمبر (ص) حدیث روایت میکند، از امام (ع) حدیث روایت میکند، آیا شما فورا باید قبول کنید؟ نه، باید تحقیق کنید که او چگونه آدمی است، آیا راستگو است یا دروغگو ؟ اگر در زندگی این آدم نقطه ضعفی را کشف کردید، اگر عیبی، نقصی، دروغی، فسقی را کشف کردید، اینجا بر شما نه تنها جایز است، بلکه لازم است که در متن کتابها، این آدم را رسوا کنید. این اسمش جرح است. با اینکه غیبت است، با اینکه بدگویی است، و غیبت و بدگویی نه از مرده جائز است و نه از زنده، ولی در اینجا که
تحریف حقایق است، قلب حقایق است، باید او را رسوا کنید. دروغگو را باید رسوا کرد.
یک عالم ممکن است در یک زمینه، بزرگ هم باشد، مانند ملا حسین کاشفی که خیلی مرد ملایی بوده است! اما روضةالشهدایش پر از دروغ است. به همه دروغ بسته حتی به ابن زیاد و عمر سعد هم دروغ بسته است! نوشته است ابن زیاد پنجاه خروار زر سرخ به عمر سعد داد که آمد کربلا و دست به این کار زد! هر کس بشنود میگوید: پس عمرسعد خیلی هم تقصیر نداشته است، پنجاه خروار طلا را به هر کس بدهند دست به این کار میزند. در مورد ملا آقای دربندی اتفاق نظر است که آدم خوبی بوده است. حتی مرحوم حاجی نوری که از کتابش انتقاد میکند و به حق هم انتقاد میکند، میگوید: مرد خوبی بوده است. واقعا نسبت به امام حسین علیهالسلام مرد مخلصی بوده است و نوشته اند هر وقت نام امام حسین را میشنید اشکش جاری میشد، فقه و اصول را هم به خوبی میدانسته است. خودش خیال میکرد که از فقهای درجه اول است ولی نه، از فقهای درجه دوم و سوم لااقل بشمار میرود. کتابی نوشته به نام خزائن که یک دوره فقه است و چاپ هم شده. معاصر با صاحب جواهر است. به صاحب جواهر گفت اسم کتاب شما چیست؟ گفت جواهر. اسم کتاب خودش خزائن بود. گفت از این جواهر شما در خزائن ما بسیار
است. اما کتاب جواهر تا به حال ده بار چاپ شده است و هیچ فقیهی نیست که از این کتاب استفاده نکند، هیچ فقیهی نیست که خودش را نیازمند به این کتاب نبیند. ولی کتاب خزائن که یک دوره چاپ شده، بعد از آن احدی به سراغ آن نرفت! قیمت آن با اینکه هزار صفحه است، همان قیمت کاغذش بیشتر نیست. این مرد با اینکه مرد عالمی است ولی اسرار الشهادش را نوشته که به کلی حادثه کربلا را تحریف کرده است، قلب کرده است، زیرو رو کرده است، بیخاصیت و بیاثر کرده است، کتابش مملو از دروغ است! حال به خاطر اینکه او عالم بوده، باتقوا بوده، مخلص امام حسین (ع) بوده است، ما باید درباره اش سکوت کنیم؟ حاجی نوری نباید درباره أسرار الشهاده او اظهار نظر کند؟ باید جرح بشود و این وظیفه عالم است.
1 - سفینة البحار ، ج 1 ، ص 63 و اصول کافی ، ج 1 ، ص . 54
2- سوره بقره آیه . 159
۹۳/۰۷/۲۶